تحملم را
با اشک می سنجم
اشکی شفاف و جوان
که شباهت
به سوگ گلهای یاس
در سرما دارد
که من سالها
بدنبال گلهای یاس
در خیابانها دویدم
میدانستم
خوب می دانستم
در میان اشکم
گلی نایاب
خواهد رویید
که شاید عطرش
مرا به بهشت
یا شیدایی باران بسپارد
هیچ وقت نتوانستم
وقوع اشک را
در چشمانم حدس بزنم
شاید حس من خام و
کال بود
همیشه اشکم را در آینه
کدرمی کرد
نظر شما